اسطوره سازان تمدن ایرانی

مرکز رسانه ای اسطوره سازان تمدن ایرانی براساس دغدغه ی قهرمان، الگو و اسطوره سازی و پاسخ به کمبود منابع تصویری از قهرمانان، الگوها و اسطوره های دینی و بومی مورد نیاز نسل جوان و جامعه امروزی، با رویکرد تولید آثار تلویزیونی و سینمایی در ساختارهای داستانی، مستند، آموزشی، انیمیشن و سریال های تلویزیونی فعال شده است
همچنین در حوزه توزیع و پخش آثار سینمایی و سینما مارکتینگ فعال است

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

ژانر و اسطوره

شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۳۲ ق.ظ

یکی از جذابیت‌های ژانرهای مختلف هنری این است که خود را وقف یکی از مضمون‌های اساطیری خاص می‌کنند. برای مثال، ژانر ورزش به داستان قهرمانانی می‌پردازد که مهارت جسمی‌شان افسانه‌ای می‌شود. همچنین این داستان‌ها شیوه پیروزی این قهرمانان را در برابر ناملایمات و سختی‌ها، شورانگیز جلوه می‌دهند؛ پیروزی در مسائل مختلف به لطف شجاعت و قدرت اراده. برای مثال، فیلم مرد سیندرلایی، نمایشی از زندگی مشت‌زنی است به نام جیمز جی. براداک1 (با بازی راسل کرو).2 در جریان رکود بزرگ اقتصادی، براداک با کسب عنوان قهرمانی  سنگین‌وزن جهان، به نماد امید بدل گشت. براداک که به واسطه آسیب‌های متعدد از پا درآمده بود، مجبور بود از خانواده‌اش حمایت کند. بازگشت براداک به رینگ مسابقات، مضمون انسانی بازنده‌ را در ذهن تداعی می‌سازد که در مسیر رسیدن به قهرمانی، از اراده‌ای راسخ و حمایت خانواده‌اش بهره می‌برد. 
لطفاً برای مشاهده عکس به فایل پی دی اف مراجعه کنید 

بسیاری از برنامه‌های رسانه‌ای، مظهری از پی‌رنگ‌های اساطیری هستند و این موضوع، جذابیت آنها را توجیه می‌کند. برای نمونه، پی‌رنگ مرگ و رستاخیز را وقتی شاهد هستیم که قهرمانِ داستان دچار مرگی ظاهری می‌شود تا در ادامه داستان بازگردد. این مسیر داستانی، یادآور چرخه زندگی است: زندگی، مرگ و رستاخیز. گونه‌ای از این پی‌رنگ را در داستان‌ِ بازگشت موفقیت‌آمیز در فیلم‌هایی نظیر مرد سیندرلایی (2005) می‌توان مشاهده کرد. در این فیلم، مشت‌زنی به نامِ جیمز براداک با وجودِ شکست در مراحل نخست، به مسابقه برمی‌گردد و مقام قهرمانی سنگین‌وزن را کسب می‌کند

1. James J. Braddock.
2. Russell Crowe.

چهره‌های اساطیری

چهره‌های اساطیری در نمایش‌های رسانه‌ای ظاهر می‌شوند. هرچه اطلاعات بیشتری درباره نیاکان اساطیری و جنبه اسطوره‌ای این شخصیت‌ها داشته باشیم، شناخت بهتری از بافت و نقش همتایان آنها در نمایش‌های رسانه‌ای به دست خواهیم آورد. 
گاهی اوقات، چهره‌های اساطیری به طور مستقیم از اساطیر کلاسیک اقتباس می‌شوند. برای مثال، در یکی از آگهی‌های تبلیغاتی شرکت بی. ام. دبلیو.،1 شخصیتی بال‌دار با اتومبیل‌های ساخت این شرکت مسابقه می‌دهد. هرچند این آگهی، تلاشی برای شناساندن این شخصیت ندارد، اما بال‌های روی کلاهش، ارجاعی آشکار به مرکوری،2 خدای روم دارد؛ شخصیتی که در مقام پیام‌آورِ ژوپیتر،3 به خاطر سرعت زیادش شناخته می‌شود. موقعیت این آگهی نیز بر بافت اسطوره‌ای آن می‌افزاید؛ مسابقه در محلی قدیمی شبیه استادیوم‌های بزرگ زمان یونان باستان  رخ می‌دهد. استفاده از این تلمیح، پیام آگهی درباره سرعت و چابکی اتومبیل بی. ام. دبلیو. را تقویت می‌کند؛ اتومبیلی که به راحتی، مسابقه را از مرکوری می‌برد. در ورای تلمیح آشکار سرعت، انتخاب مرکوری در این آگهی تجاری، مفاهیم ضمنی دیگری نیز در بر دارد. مرکوری، خدای تجارت و بازار و حامی تاجرانی نظیر شرکت بی. ام. دبلیو. نیز بوده است. 
گنجاندن ارجاع‌های اسطوره‌ای مستقیم در برنامه‌های رسانه‌ای، چهره‌های اساطیری را به مخاطبان ناآشنا معرفی می‌کند. مخاطب می‌آموزد که بدون هیچ‌گونه شناختی از اسطوره‌شناسی یونانی، چهره بال‌دار را با سرعت نسبت دهد.

1. BMW.
2. Mercury.
3. Jupiter.

کهن‌الگوهای اسطوره‌ای

شخصیت‌های حاضر در نمایش‌های رسانه‌ای، اغلب کهن‌الگوهای اسطوره‌ای را بازنمایی می‌کنند. کارل یونگ، روان‌شناس معتقد است یک کهن‌الگو، تصویری از ناخودآگاهِ جمعی یا جهان‌شمول انسان‌هاست. به عبارتی ساده‌تر، کهن‌الگو با جنبه‌های مختلف ضمیر انسان مطابقت دارد و ابعاد متفاوت روان را آشکار می‌سازد. تمام کهن‌الگوها در کنار یکدیگر، ضمیر انسان را شکل می‌دهند. تعادل یا رابطه میان کهن‌الگوها، شخصیت فرد را تعیین می‌کنند. هدف روان‌شناسی یونگ، شناسایی «مجموعه» مناسبِ تمام کهن‌الگوها برای رسیدن به شخصیتی متعادل است.(39) 
کهن‌الگوها در سرتاسر تاریخ بشری تکرار می‌شوند و به عنوان تصویری از تجربه جهان‌شمول انسان‌ها حضور دارند. در گذر قرن‌ها، کهن‌الگوها یا همان جنبه‌های مختلف ضمیر انسان، در قالب شخصیت‌های اساطیری تجسّم یافته‌اند. کهن‌الگوها به عنوان تصویری از ضمیر جهان‌شمول مورد نظر یونگ، در نمایش‌های رسانه‌ای یافت می‌شوند. ممکن است این کهن‌الگوها قالب‌های متعددی به خود بگیرند؛ قالب‌هایی که فرهنگ و داستان‌سرایان آن را تعیین می‌کنند. از این روی، اودیسئوس1 و راکی،2 هر دو، تصویری از کهن‌الگوی قهرمان هستند. 
بیشتر کهن‌الگوهای اسطوره‌ای، در قالب ایستار3 در نمایش‌های رسانه‌ای پدیدار می‌شوند. یکی از دلایل اینکه ایستارهای رسانه‌ای به راحتی قابل تشخیص هستند، طنینی است که در درون ما برمی‌انگیزند؛ به عبارت دیگر، ایستارها بازتابی از جنبه‌های ذاتی ضمیر انسان هستند. 
کهن‌الگوی قهرمان به بهترین صورت در شخصیت و دستاورد انسانی نمود می‌یابد. کهن‌الگوی قهرمان، فرصتی را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد تا از خصلت‌های قهرمانانه خویش آگاه شود. 
جوزف کمبل انواع مختلفِ قهرمان مبتنی بر کهن‌الگو را چنین بر می‌شمرد: 
قهرمان در مقام جنگ‌جو:
افسانه‌ها اغلب، قدرت، توان و ورزیدگی قهرمان را می‌ستایند. با وجود این، در برخی اساطیر (نظیر حضرت داوود و جالوت) با وجودِ برتری جسمی قهرمان، آنچه موجب پیروزی وی می‌گردد، ویژگی‌های قهرمانانه نامحسوس است: شجاعت، ذکاوت یا ایمان. ماجراهای جنگ‌جویان نمادی است از چالش‌های درونی پیش‌روی تمام انسان‌ها. برای مثال، کمبل، اساطیری را که در آنها، شوالیه‌های قرون وسطایی، اژدها را به هلاکت می‌رسانند، این‌گونه تفسیر می‌کند: «به هلاکت رساندن اژدهای درون من: کشتن هیولاها یعنی از بین بردن تاریکی‌ها».(40) 
قهرمان در مقام عاشق: قهرمان ممکن است خود را مظهر عشق معرفی کند. از نمونه‌های عشق شورانگیز جوانی می‌توان به افسانه یونانی پیراموس و تیسبه4 و شخصیت‌های رومئو و ژولیت5 در نمایش‌نامه شکسپیر اشاره کرد. 
قهرمان در مقام منجی جهان: قهرمان اسطوره‌ای، مبارزی است که در برابر بی‌عدالتی و ظلم مقاومت می‌کند. این قهرمانان با آرمان‌گرایی و تعهّد ایثارگونه خویش به یک آرمان ـ حتی به بهای از دست دادن جان خویش ـ الهام‌بخش دیگران می‌شوند. نمونه‌ای از منجی جهانی را در برنامه‌های رسانه‌ای می‌توان در شخصیت ویلیام والاس6 (با بازی مل گیبسون)7 در فیلم شجاع‌دل8(1995) مشاهده کرد. 
قهرمان بی‌میل: گاهی ‌اوقات قهرمان، شخصیتی بی‌میل است که برای انجام دادن کار به کمک یک استاد نیاز دارد. برای مثال، در سه‌گانه ماتریکس (2003-1999)، مورفیوس9 در مقام استاد نئو10 ظاهر می‌شود. مورفیوس این مرد جوان را انتخاب کرده و وی را راهنمایی می‌کند؛ جوانی که ابتدا با پافشاری مورفیوس، در «انتخاب» خویش تردید می‌کند (نک: بحث استاد که در قسمت‌های بعدی درباره شخصیت‌های اساطیری مطرح شده است). 
شخصیت منفی تجسّم فساد و بی‌ثمری جامعه و خودِ زندگی است. از این روی، شخصیت‌های منفی با زمستان، تاریکی، سردرگمی، بی‌ثمری، زندگی رو به زوال و پیری پیوند خورده‌اند.(41) هم در داستان‌های اساطیری و هم در نمایش‌های رسانه‌ای، نیروی شر در قالب اشیا، حیوانات، انسان‌ها و موجودات ماورای ‌طبیعی نظیر شیاطین و ساحران ظاهر می‌شود. از این روی، شخصیت منفی، تصویری است از غریزه‌های ضعیف، ناپاک و شیطانی مخاطب. برای نمونه، برخی اساطیر با بدنام کردن مار، آن را تجسم نیروی شر معرفی می‌کنند و داستان آدم و حوا یکی از آنهاست. تجسّم نیروی شر سبب می‌شود افراد از این غریزه‌های بسیار پیچیده و آزاردهنده در درون خویش فاصله بگیرند. شخصیت‌های منفی را به طور کلی می‌توان به صورت زیر دسته‌بندی کرد: 
غاصبانی که قدرت، مقام یا حقوق دیگران را به زور و بدون حق یا مرجعیتی قانونی تصاحب می‌کنند. 
تبه‌کارانی که آگاهانه و در راستای رسیدن به اهداف شخصی، قانون‌شکنی می‌کنند. 
یاغی‌هایی که با بی‌اعتنایی به آرزوها یا ترجیحات فردی، به حریم دیگران تجاوز می‌کنند. تجاوز ممکن است فیزیکی (مثل تجاوز جنسی) یا عاطفی باشد. 
اعتماد از خیانت‌کاران سلب می‌شود؛ چون پیمان‌شکن هستند یا دیگران را فریب می‌دهند. 
انسان‌های فاسدی که مرتکب شرارت‌های معنوی می‌شوند. این گروه، افرادی بی‌اخلاق، فریب‌کار و گمراه هستند که دیگران را اغفال می‌کنند تا اصولشان را زیر پا بگذارند و بدین ترتیب، آنها را آلوده می‌کنند. 
کهن‌الگوی استاد، ابعادی از ضمیر را نشان می‌دهد که در جایگاه برتر قرار دارند. این استاد و معلم برتر، چهره‌ای آرمانی و تجسّم نظم و عقلانیت است. کریستوفر ووگلر11 معتقد است که قهرمان در مسیر سفرش از حمایت، انگیزه، الهام و راهنمایی‌های استاد بهره می‌گیرد: 
رابطه میان قهرمان و استاد در اسطوره‌شناسی، یکی از رایج‌ترین مضمون‌ها و از منظر ارزش نمادین، یکی از غنی‌ترین آنها است. این رابطه، نمادی است از پیوند میان والدین و فرزند، معلم و شاگرد، پزشک و بیمار، خدا و انسان. ممکن است استاد در هیبت جادوگری پیر و دانا (جنگ ستارگان)، گروهبانی سرسخت (یک افسر و یک جنتلمن)12 یا مربی قدیمی بوکس با موهای جوگندمی (راکی)13 ظاهر شود.(42) 
بیشتر کهن‌الگوها، کارکردهای مشخصی در بطن روایت بر عهده دارند. برای نمونه، استاد، در بیشتر موارد، صدایی است که مضمون یا نگرش اصلی روایت را بیان می‌کند. استاد در لحظه‌ای حساس از روایت، مکاشفه، پیش‌گویی یا نصیحتی را ابراز می‌کند که قهرمان (و مخاطب) باید به آن توجه کند. موفقیت قهرمان در گرو توانایی وی در پذیرش و به کارگیری نصیحت استاد در جریان روایت است. 
نگهبانان آستان، شخصیت‌هایی هستند که مسیر قهرمانان را مسدود می‌کنند و قدرت ایشان را می‌آزمایند. نگهبانان آستان در هیبت مریدان، محافظان شخصی، تفنگ‌داران، مزدوران، نگهبانان، دربانان یا فرماندهان دشمن اصلی ظاهر می‌شوند. شاید نگهبانان آستان، حامیانی خوش‌طینت باشند که مخالف ایجاد تغییر به دست قهرمان هستند. در چنین حالتی، نگهبانان آستان، نماینده تردیدهای ما هنگام تقابل با تغییر هستند. کریستوفر ووگلر معتقد است: 
ممکن است این نگهبانان، نماینده موانعی باشند که همه ما در جهان پیرامون خویش با آنها روبه‌رو هستیم: آب و هوای نامساعد، بدشانسی، تعصب، سرکوب یا نیروهای متخاصم. در یک سطح روان‌شناختی عمیق‌تر، این نگهبانان را می‌توان نمادی از شیاطین درونی خویش به حساب آوریم: روان‌رنجوری، ترس‌های عاطفی، نقاط ضعف، وابستگی‌ها و محدودیت‌های شخصی که مانع از رشد و پیشرفت می‌شوند.(43) 
نگهبانان آستان در لحظات حساس داستان و زمانی‌ که شخصیت‌های اصلی با انتخاب‌هایی سرنوشت‌ساز روبه‌رو هستند، ظاهر می‌شوند. برای مثال، در فیلم رابین هوود،14 قهرمان داستان پیش از آماده شدن برای شورش علیه پرنس جان15 ـ که در غیاب برادرش، پادشاه انگلستان، شاه ریچارد،16 بر تخت پادشاهی نشسته بود ـ با گروهی از نگهبانان آستان (ویل اسکارلت،17پدر تاک18 و جان کوچولو)19 روبه‌رو می‌شود. در فیلم رابین هوود محصول سال 19399، جان کوچولو (با بازی آلن هال) واقعاً مانع از عبور رابین (با بازی ارول فلاین) از رودخانه می‌شود. رابین  تصمیم‌ می‌گیرد با چماقی به سمت وی حمله کند و شهامت وی را بیازماید. در واقع، رابین هوود از جان کوچولو شکست می‌خورد، اما این نکته را می‌آموزد که مهارت فیزیکی‌اش در مسیری که برگزیده است، مهم‌ترین ویژگی نیست، بلکه آن‌چیزی که اهمیت دارد، قدرت رهبری و احساس رضایت وی است. 
پیک، چالشی را برای قهرمان به ارمغان می‌آورد و از تغییراتی مهم خبر می‌دهد. در اساطیر یونان، هرمس، خدای پیام‌آور و مسئول ارسال پیام‌های زئوس بود. ووگلر معتقد است: 
قهرمانان در پیش‌درآمد داستان به نوعی درگیر می‌شوند. قهرمانان در جریان یک سری سازوکار تدافعی یا انطباقی، زندگی نامتعادلی را می‌گذرانند. سپس به طور ناگهانی، نیرویی تازه، وارد داستان می‌شود و این امکان را به قهرمان می‌دهد تا از همه چیز عبور کند. یک شخص، شرایط یا اطلاعاتی جدید، تعادل قهرمان را برهم می‌زند و دیگر هیچ چیز به سان گذشته نخواهد بود. باید تصمیمی گرفت، کاری کرد و با چالشی روبه‌رو شد.(44) 
ممکن است پیک‌ها در قالب رؤیاها، مکاشفه‌ها، نداها یا ابزارهای اطلاع‌رسانی نمود پیدا کنند. همچنین پیک می‌تواند از لزوم ایجاد تغییر حکایت داشته باشد. ووگلر اشاره دارد که «چیزی در اعماق وجود ما از زمان آمادگی ما برای تغییر آگاهی دارد و برایمان پیام می‌فرستد».(45) 
قربانی، شخصیتی آسیب‌پذیر یا ضعیف است که در برابر نیروهای جهان هستی، اراده دیگران و گرایش‌های خودویران‌گرِ خویش، به زانو در می‌آید. چنین چهره‌ای، ضعف‌های انسان را به تصویر می‌کشد. قربانی از نظر عاطفی، اخلاقی و جسمی ناتوان است و بیشتر وقت‌ها به حمایت نیرویی بیرونی ـ قهرمان یا واسطه‌ای الهی ـ نیاز دارد. گونه‌ای دیگر از این کهن‌الگو، شخصیتی است که قربانی نیروهایی خارج از اراده خویش شده است؛ نیروهایی چون سرنوشت یا بی‌عدالتی. در برنامه‌های رسانه‌ای، همیشه از شخصیت‌های زن برای ایفای نقش قربانی استفاده می‌شود که این موضوع، خود، بیانگر نگرش‌های فرهنگی نسبت به جنس مؤنث است. 
کودک الهی20 (کودک ابدی)21 به بُعد کودکانه ضمیر اشاره دارد. افسانه‌های بی‌شماری وجود دارد که قهرمان آنها یک کودک است، از جمله هرکول، حضرت موسی و چاندراگوپتا22 (قرن  چهارم پیش از میلاد) بنیان‌گذار سلسله هندو مائوریا. این کهن‌الگو مختصِ بدوِ تولّد بوده و مظهر شرافت و الوهیت نوع بشر است. استفن واکر معتقد است که کودکِ الهی، هم مظهر عصمت دوران نابالغی است و هم عصمت معنوی: 
از نظر یونگ، آنچه بیش از اندازه در درون ما بچه‌گانه و کودکانه است، همان‌چیزی است که وعده پیشرفت در آینده را نیز به همراه دارد: کودک ابدی واقعاً یعنی خالصانه‌ترین تلاش برای رسیدن به حقیقت وجود خویش، خالصانه‌ترین کوشش برای ساخت آینده خویش و عظیم‌ترین تلاش اخلاقی شما.(46) 
کودک الهی به صورت برجسته‌ای در نمایش‌های رسانه‌ای معاصر ظاهر می‌شود و اسطوره فرهنگی متعلق به فرهنگ جوان در امریکا را تقویت می‌کند (نک: بحثِ اساطیر فرهنگی امریکا). نمایش‌های رسانه‌ای معاصر به ما نشان می‌دهند که فرهنگ امریکایی این بُعد از ضمیر را می‌ستایند. در ژانر وحشت و علمی ـ تخیلی، تنها کودکان قادر به دیدنِ نیروهای فراطبیعی هستند؛ نیروهایی که فراتر از درک بزرگ‌سالان هستند. 
هر از گاهی نقش شخصیت در جریان روایت تغییر می‌کند. ووگلر با عنوانِ دگرپیکر23 از این شخصیت‌ها یاد می‌کند: 
دگرپیکرها ظاهر و حالت خود را تغییر می‌دهند و قهرمان و مخاطب به سختی می‌تواند درباره آنها نظر بدهد. ممکن است آنها قهرمان را منحرف کنند یا وی را برای همیشه در حالت شک و تردید نگه دارند؛ وفاداری یا صداقت این عده، اغلب جای تردید و سؤال دارد.(47) 
در بیشتر موارد، جادوگران، ساحره‌ها و دیوها، در اساطیر دگرپیکر هستند؛ این عده قادرند با تغییر چهره یا دگردیسی فیزیکی، ظاهر خود را دگرگون سازند. برای نمونه، مارگارت فینان24 به مجموعه کتاب‌ها و فیلم‌های هری پاتر اشاره می‌کند و معتقد است دوستان لیوپین،25 یعنی سایروس،26 پیتر27 و جیمز،28 برای همراهی با وی ـ وقتی لیوپین به گرگی آدم‌نما تبدیل شده بود ـ یاد گرفتند که چطور به نوع خاصی از دگرپیکرها به نام انیماگی29 تبدیل شوند. متن زیر از رمان هری پاتر و زندانی آزکابان،30 این دگرگونی را تشریح می‌کند: 
لیپوین گفت: «بله، در واقع، سه سال طول کشید تا روش انجام دادن چنین کاری را فرابگیرند. پدر تو و سایروس، باهوش‌ترین شاگردان مدرسه بودند و البته خوش‌شانس‌. تغییر شکل انیماگوس ممکن است با یک اشتباه، نتیجه‌ای وحشتناک در پی داشته باشد. به همین دلیل است که مسئولان مدرسه به شدت بر هرگونه تلاشی در این زمینه نظارت دارند. پیتر به کمک جیمز و سایروس نیاز داشت. سرانجام در سال پنجم موفق شدند آن را انجام دهند. هر یک از آنها می‌توانست به حیوانی متفاوت تبدیل شود». 
هرمیون با سردرگمی پرسید: «اما این کار چه کمکی به تو کرد؟» لیوپین گفت: «آنها نمی‌توانستند به شکل انسان، من را همراهی کنند. به همین دلیل، در ظاهر حیوان با من همراه شدند. گرگ آدم‌نما فقط برای انسان خطر به شمار می‌آید. آنها هر ماه، دزدکی و با کمک پوششِ نامرئی جیمز از قلعه بیرون می‌رفتند. آنها دیگرگون می‌شدند ... کوچک‌ترین آنها، پیتر به آرامی و بی سر و صدا می‌توانست از زیر شاخه‌های مهاجم درخت بید بگذرد و گره‌ای را که آن را ثابت نگه داشته بود، لمس کند. سپس می‌توانستند با عبور از زیر تونل، به من ملحق شوند. تحت تأثیر آنها بود که من کم‌تر خطرناک به نظر می‌رسیدم. بدن من همچنان شبیه گرگ بود، اما به واسطه حضور در کنار آنها، ذهن من هرچه بیشتر از گرگ بودن فاصله می‌گرفت» ... 
«خب، اینکه اکنون می‌توانستیم همگی تغییر شکل دهیم، موقعیت‌های هیجان‌انگیز بسیاری را برایمان فراهم آورده بود. خیلی زود توانستیم شریکینگ شاک31 را ترک کنیم و شبانه، در حیاط  مدرسه و روستا پرسه بزنیم. سایروس و جیمز به چونان حیوانات بزرگی بدل گشتند که می‌توانستند یک گرگ‌ آدم‌نما را مهار کنند. بعید می‌دانم غیر از ما هیچ یک از دانش‌آموزان هاگوارتز توانسته باشد از حریم مدرسه هاگوارتز و هاگزمید فراتر رفته باشد ... این‌گونه بود که توانستیم نقشه غارت‌گران را بنویسیم و آن را با القاب خویش امضا کنیم. لقب‌ها از این قرار بود: سایروس (پادفوت)،32 پیتر (ورم‌تیل)33 و جیمز (پرانگز)».34 (48) 
گاهی شخصیت‌ها با مخفی کردن ماهیت و انگیزه‌های واقعی خویش، نقابی عاطفی بر چهره می‌کشند. برای مثال، سابقه خشونت35 (20055)، فیلمی است که چهار دقیقه ابتدایی آن با حرکت پیوسته دوربین، مخاطب را به شهر آرامی به نام میل‌بروک36 در ایالت ایندیانا می‌برد. شهری که ساکنان آن، خانواده‌هایی معمولی و شهروندانی نمونه هستند و به نظر نمی‌رسد چیزی غیر طبیعی در این شهر وجود داشته باشد. داستان فیلم بر زندگی تام استال37 (با بازی ویگو مورتنسِن)،38 پدری فداکار و مهربان و شوهری عاشق و دل‌سوز تمرکز می‌کند. مخاطب در بادِ این زندگی ساده و بی‌آلایش می‌خوابد تا زمانی‌که سر و کله کارل فوگارتی39 (با بازی اِد هریس)،40 گانگستری اهل فیلادلفیا، در رستوران تام پیدا می‌شود و اعلام می‌کند که تام در واقع، شخصی متفاوت است: «جوی،41 خیلی سعی می‌کنی آدم متفاوتی باشی، تماشای این وضعیت دردناکه». مردم شهر و مخاطب به طور موقت، تصور می‌کنند که فوگارتی تام را با کسی دیگر اشتباه  گرفته است. با آشکار شدن ماجرا، مخاطب تغییرات جزئی در حالت چهره تام را تشخیص می‌دهد و هویت واقعی جوی برملا می‌گردد. وقتی تام و فوگارتی بیرون خانه استال تقابلی مرگبار دارند، همسر حیرت‌زده تام، ادی42 (با بازی ماریا بِلو)43 یکی از این دگرگونی‌ها را مشاهده می‌کند. «این رو نشنیدم، با چشم‌های خودم دیدم. دیدم که جلوی چشم‌های من به جوی تبدیل شدی. من یک قاتل رو دیدم، کسی که فورگاتی قبلاً درباره‌اش بهم هشدار داده بود». 
همین طور که تام برای تقابل مجدد با برادرش، ریچی44 (با بازی ویلیام هارت)45 به سمت فیلادلفیا حرکت می‌کند، زبان بدنش خشن‌تر و انعطاف‌ناپذیرتر می‌شود. وقتی راننده ریچی، رابین46 (با بازی ایان متیوز)47 در کافه با تام ملاقات می‌کند، از او می‌پرسد: «تو جوی هستی؟» تام/جوی با لهجه‌ای ایتالیایی امریکایی جواب می‌دهد: «آره، جوی هستم». در این لحظه،  فرآیند گذار به شخصیت جوی را کامل می‌کند. تام که تا پیش از این، شخصیتی آرام داشت، دگرگون می‌شود و تا زمانِ اتمام تقابلش با برادر ـ که نمادی از تقابل هابیل و قابیل است ـ به جوی جنایت‌کار بدل می‌شود. سپس جوی در دریاچه‌ای که روبه‌روی خانه برادرش بود، به طور نمادین، خود را تطهیر می‌کند. وی پیش از آن‌که به همان تامِ باوقار تبدیل شود و با امیدِ استقبال از سوی خانواده‌اش به سمت میل‌بروک عزیمت کند، تمام نشانه‌های جوی قاتل را از خود می‌زداید. 
شخصیت‌های منفی نیز ممکن است در نقش پیک ظاهر شوند؛ شخصیت‌هایی که یا به طور مستقیم با قهرمان وارد چالش می‌شوند یا با فریب‌کاری. این ابهام با ایجاد تردید و تعلیق در داستان، کارکردی چشم‌گیر دارد. ووگلر معتقد است: «در برخی داستان‌ها، این قهرمان است که باید تشخیص دهد با کدام طرف ـ طرف خیر یا شر ـ سروکار دارد».(49)

1. Odysseus.
2. Rocky.
3. Stereotype.
4. Pyramus and Thisbe.
5. Romeo and Juliet.
6. William Wallace.
7. Mel Gibson.
8. Braveheart.
9. Morpheus.
10. Neo.
11. Christopher Vogler.
12. Officer and a Gentleman.
13. Rocky.
14. Robin Hood.
15. Prince John.
16. King Richard.
17. Will Scarlett.
18. Friar Tuck.
19. Little John.
20. Divine Child.
21. Puer Aeternus.
22. Chandragupta.
23. shape-shifter.
24. Margaret Finan.
25. Lupin.
26. Sirius.
27. Peter.
28. James.
29. Animagi.
30. Harry Potter and the Prisoner of Azkaban.
31. Shrieking Shack.
32. Padfoot.
33. Wormtail.
34. Prongs.
35. The History of Violence.
36. Millbrook.
37. Tom Stall.
38. Viggo Mortensen.
39. Fogarty.
40. Ed Harris.
41. Joey.
42. Edie.
43. Maria Bello.
44. Ritchie.
45. William Hurt.
46. Rubin.
47. Ian Mathews.
→ بخش قبلیبخش بعدی ←

برای ادامه مقاله و پی نوشت ها رجوع شود به

منبع: مرکزپژوهش های اسلامی صدا و سیما

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی